- جمعه ۳۰ شهریور ۹۷
- ۲۰:۵۷
استفاده از نیروهای شفادهندۀ درون
شاید بهنظرتان عجیب بیاید، اما همۀ ما در درون خودمان مجهز به نیرویی شفادهنده هستیم. زیرا تن، خود دارای خردی برتر است که بیشتر به سمت سلامتی متمایل است تا بیماری. قوانین هستی دو قسم هستند: قوانین طبیعی و قوانین ماوراءطبیعی. قوانین طبیعی شامل نیروهای فیزیکی مانند سیستم ایمنی بدن و اثرات بهبوددهندۀ داروها بر بدن میشوند و قوانین ماوراءطبیعی مجموعه قوانینی هستند که از طریق نیروهایی غیرملموس و غیرفیزیکی بر بدن اعمال میشوند که نادیدنیاند و با حواس طبیعی بدن قابل درک نیستند. قوانین ماوراءطبیعی همانطور که از نامش پیداست فراتر و برتر از نیروهای طبیعی است و میتواند ثمراتی را پدید آورد که در نظر انسان مادی ممکن است معجزهآسا باشد. آنگاه است که غیرممکن به ممکن و لاعلاج به علاجپذیر بدل میشود.
یکی از روشهای استفاده از قانون برتر در بهبود وضعیت سلامت این است که همواره با دیگران روابطی سالم داشته باشیم و فهم و ادراک معنویمان را ارتقاء دهیم. آنگاه شفای جسمانی نیز از پس آن خواهد آمد و میتوان گفت فرد با ایجاد روابط سالم و تلاش در جهت بهبود وضعیت معنوی خود، درواقع در حال پیشگیری از بیماری فیزیکی در بدن خویش است.
چرا انسان بیمار میشود؟
سیستم ایمنی در بدن همواره در کار ترمیم و تعمیر سلولهای آسیب دیده یا مشکلدار است. اما میزان قابل توجهی از این فرایند از طریق کنشهای ناخودآگاه ذهن نیمههوشیار انجام میگیرد. همین تمایل طبیعی بدن به سلامتی خود از برترین شفادهندههای درونی است. این نیروی حیاتی که بهطور فطری در ما به ودیعه گذاشته شده میتواند از هر درمان دارویی و فیزیکی موثرتر باشد. اما سؤال اینجاست که با وجود این تمایل قدرتمند در درون انسان چرا باید انسان بیمار شود؟
دلیل آن است که این تمایل بهصورت بالقوه در انسان وجود دارد و باید دارای افعال عملی نیز باشد. وقتی انسان احساسات و باورهای نادرستی را به ذهن خود راه میدهد و پس از مدتی آنها را تبدیل به عادت میکند، باعث دگرگونیهای ارگانیک و بیماریهای جدی در بدن خود میگردد. تکتک سلولهای ما دارای شعور هستند و اندیشهای که ذهن ما را در بر گرفته قادر است بر جسم ما اثر بگذارد.
حال سؤالی که ممکن است در اینجا پیش آید این است که با این تفاسیر اشخاص منفینگر باید کلکسیونی از بیماریهای مختلف باشند، اما گاهی اینگونه نیست و در اطرافمان منفیبافهای زیادی را میبینیم که از سلامت کامل برخوردارند. دلیل این امر آن است که بدن انسان به واسطۀ رسالت اصلیاش یعنی آفرینش زندگی و تندرستی، در ثبت اندیشههای منفی بسیار کندتر از ثبت باورهای مثبت عمل میکند. بدن سالم قادر است اندیشههای ناسالم را برای مدتی از خود دور نگه دارد، اما عادت به باورهای فاسد و نادرست، نفرتهای دیرینه و زخمهای کهنه و نهانی سلامت انسان را قطعاً به باد فنا میدهد.
درواقع، جوهر مایعی که جسم ما را تشکیل میدهد از فهم و شعوری برخوردار است که به جسم خوراک میرساند. وقتی در هر موقعیتی از زندگی چه مهم و چه غیر مهم، بتوانید اندیشههای متعالی را در سر بپرورانید، از سرعت شفای جسمانی خود به حیرت خواهید افتاد.
تنها دو درصد از وجود انسان جسم و 98 درصد آن ذهن است، اما انسانها غالباً 98 درصد از وقت خود را صرف اندیشیدن به 2 درصدِ جسم میکنند. به همین دلیل است که اغلب از بیماری رنج میبرند. به گفتۀ افلاطون هیچگاه بدون سالم بودن کل، یک جزء نمیتواند سالم باشد. بنابراین، برای رسیدن به سلامت جسمی، باید ذهن را پالایش کرد. ممکن است با توسل به درمانهای فیزیکی دارویی نشانههای بیماری از بین بروند، اما مادامیکه انسان الگوهای فکری مخرب را از ذهن خود خارج نسازد شفای کامل نمییابد و چه بسا درد بارها و بارها به جسم او هجوم بیاورد.
نیروی پویایی که ما میتوانیم از طریق استفادۀ صحیح از نیروی اندیشهمان به آن دست یابیم بسیار عظیم است و از آنجایی که اندیشهها مدام در حال اثرگذاری بر جسم هستند، این اندیشههای پویا نیز میتواند جسم را به مرور از حالت بیماری خارج کند و برعکس اندیشههای منفی و اعتقاد به شر و پلیدی، بیماری را به بدن دعوت میکند.
بهعنوان مثال، احساس ترس و اندیشههای هراسانگیز باعث ایجاد هورمونهایی در جریان خون میشود که مراکز عصبی مهم بدن را فلج میسازد. همچنین ترس شدید گلبولهای خون را به جوش آورده و میسوزاند. دروغگویی باعث فشار شدیدی بر عملکردهای جسم میشود؛ طوری که متابولیسم، نبض، فشار خون و سرعت تنفس شتاب میگیرند و وارد فعالیتی غیرعادی میگردند. افکار مخرب دیگری چون کینه، خساست، بخل، حرص، استرس، چشموهمچشمی نیز به گونههای مختلف به بخشهای مختلف بدن آسیب میرسانند.
پس بهتر تلاش کنیم که ذهن را از افکار مسموم و منفی بزداییم.